قلم
به تعریف خود که مینشینم
تمام لغت نامههایم آفتاب گردانِ حضورت میشوند
شعرهایم به گِل مینشینند، دل که به دریای تو میزند روح صحرا ییم
ببین چه بی رحمانه به زیستن چنگ زده، تویی که در من نفس میکشد
و بعد از تو...من و سرسامِ مکررِ صدای بستنِ درت، درگیرِ یافتنِ منی هستیم که از عبورِ بی اعتنا ی تو به جا مانده
تمام لغت نامههایم آفتاب گردانِ حضورت میشوند
شعرهایم به گِل مینشینند، دل که به دریای تو میزند روح صحرا ییم
ببین چه بی رحمانه به زیستن چنگ زده، تویی که در من نفس میکشد
و بعد از تو...من و سرسامِ مکررِ صدای بستنِ درت، درگیرِ یافتنِ منی هستیم که از عبورِ بی اعتنا ی تو به جا مانده